دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

دردانه مادر

برای خاله فریبا

به قول دختر خاله ات " نگار " سلام آراد کوچولو خوبی عزیزم؟ هر موقع با دختر خاله ات که الان دو سالشه حرف می زنم میگه " آلاد کوچولو خوبه؟ "  آرادم این پستو فقط به خاطر خاله فریبا می نویسم. زود زود میاد به وبلاگت سر می زنه و مطلب می نویسه. منم چند وقت گذشته یکم تنبل شدم و دیر اومدم واست بنویسم پسرم. 2 مهر پدر و مادر جون اومدن و تقریبا اتاقت رو برای مرحله اول آماده کردیم. هنوز مرتب نیست اما دیگه هر چیزی رفته سر جای خودش. دستشون درد نکنه که حسابی ما رو شرمنده کردن. مادر که با اون پا دردش با شور و شوق کار می کرد. این وسط بابایی هم حسابی اذیت شد. اما خدا رو شکر همه چیز خوب پیش رفت. چند تا عکس از وسایلت م...
16 مهر 1393

اول مهر

سلام آراد عزیزم امروز خیلی دلم گرفته. اولین پاییزیه که سرکار نمی رم. اینقدر عادت کردم که همیشه در تلاش و تکاپو باشم که وقتی به خاطر شرایطم مجبورم توی خونه بمونم نمی تونم طاقت بیارم. یه جورایی عادت کردم که فقط در حال دویدن باشم. عزیزم اینا رو نمی گم که دل کوچولوی توام بگیره ها، میگم چون دوست دارم با پسرکم درد و دل کنم. فردا ایشالله ایشالله ایشالله قراره پدر جون و مادر بیان تا اتاقتو بچینیم . آخه سرویس چوبت جمعه گذشته به دستمون رسید. مبارکت باشه عزیزم. شاید با اومدنشون دل مامانی هم یکم باز شه. می دونی زیاد نمی تونم از خونه بیرون برم و واسه همین خیلی خسته میشم . بیرون رفتنی زیرشکمم درد می گیره و کمردرد میاد سراغم. اینق...
1 مهر 1393
1